یه شعر برای من با این موضوع میخواستم
▎فیلمنامه "آبادی امید"
▎صحنه 1: مقدمه
محل: روستای آبادی امید، صبح زود.
تصاویر: دوربین به آرامی از میان مزارع سرسبز عبور میکند و بر روی چهرههای نگران کشاورزان تمرکز میکند. صدای باد و آواز پرندگان در پسزمینه شنیده میشود.
گفتگو:
• محمود: (به علی) ببین، علی! باران نیامده و زمینها خشک شدهاند. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، چه بر سر خانوادههایمان خواهد آمد؟
• علی: (نگران) نمیدانم، محمود. همه چیز به نظر ناامیدکننده میرسد.
---
▎صحنه 2: ورود دستگاه ولگا
محل: میدان روستا، روز.
تصاویر: یک کامیون بزرگ با دستگاه "بهبود دهنده آب رادیو مگنتیک ولگا" به روستا وارد میشود. مردم کنجکاو دور آن جمع میشوند.
گفتگو:
• مردی از جمعیت: (با تردید) این چه چیزی است؟ آیا واقعاً میتواند به ما کمک کند؟
• محمود: (با اشتیاق) بیایید امتحان کنیم! ما به هر کمکی نیاز داریم.
---
▎صحنه 3: تلاش برای متقاعد کردن دیگران
محل: خانه محمود، شب.
تصاویر: محمود و سارا نشستهاند و درباره دستگاه صحبت میکنند.
گفتگو:
• سارا: (حامی) تو باید به آنها نشان بدهی که این دستگاه چقدر میتواند مؤثر
他的诗歌是什么?
"安巴德"
▎ 碗1: 主持人
商店: 罗斯塔 · 阿巴达姆,成为马库,
图尔图: 杜尔宾 · 阿拉姆扬 · 马扬 · 撒尔斯农庄穿越蒙阿坎和夏尔赫赫,汉格 · 卡查兰 · 马扎尔卡扎 · 姆尔坎德,伊拉巴德和阿瓦兹 · 巴伦德扬 · 莫尔德乌尔德
俄罗斯联邦:
• 马哈茂德 :( 他的) 贝恩,阿伯!巴尼亚 · 尼玛德和哈玛德 · 哈玛德 · 哈玛德 · 哈默德 · 哈默德 · 哈默德 · 哈默德 · 哈默德 · 阿默德?
• 尼姆,马哈茂德,尼姆